شنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۵

شعری از آقای مهارلویی

دیدار با معلم بازنشسته ام . وسخن او . "بازی که بشسته است "
بازی که نشسته است ، دگر باز ِ نشسته است
سازی که شکسته است ، دگر ساز ِ شکسته است.
پرواز ، چه پرواز ، مرا بال ببستند
آواز ، چه آواز ، مرا تار گسسته است.
رستم به زمین خورده زدست ستم دهر
سیمرغ کُهِ قاف به غرقاب نشسته است .
از وعده کُلاهی به سر ما بنهادند .
کز وزنهء آن ، قامت ناساز شکسته است
چون چشم گشودیم به افسانه ببستند
بس گوش که پُر گشته زافسون خجسته است
من منت دونان نکشیدم همهء عمر
زانروست که این تار زپودم بِگُسَسته است
من بادهء صَهبا نخورم ، جز به تمنٌا
مخمری عالم اگرم راه ببسته است

ع مهارلویی

شنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۸۵

نامه خانم فاطمه خان پور

سلام:
سلامی به گرمی خورشید زندگی
به روشنایی طلایه های آفتاب

به همه معلمان و استادان گرامی که با ایثار علم و دانش خود یاری رسان من و سایر فرزندان این مرز و بوم بودند و هستند
وبه تماشای گالری عکسها نشستم" Gorgancity.ir"امشب که برای اولین بار وارد سایت
و با وجودیکه سالها از تحصیلم در گرگان گذشته؛ اما با کمی دقت بسیاری از استادان خود را در پس گذر
زمان پیدا کردم چهره هایی که با آنها آموختم و به کمک آنها خود را بارها و بارها با افت و خیزهای فراوان به آزمون کشیدم و از اینکه به خاطرات سالهای 53 -57 برگشتم خوشحالم و صد البته بسیار خرسندم از اینکه به گرمی به آن جنابان و سروران گرامی:قدس راثی ؛ جمعه ؛مهارلویی ؛ سیدین ؛ زمانی ؛ تازیکه وژندوميرنژادونيازي.....بگویم هرگز زحمات شما را نه تنها فراموش نکرده ام که قدرشناس آن هستم. ضمنا اجازه دهید از همه دوستانی که در ایجاد فضای مناسب " تکنولوژی اطلاعاتی " فاصله های دور مکانی را درلحظه خلاصه کرده اند و ما را در" میهمانی اینترنتی " در کنا ر یکدیگر قرار داده اند نیز صمیمانه تشکر نمایم .
به امید دیدار
فاطمه خان پور